یک سایت آمریکایی که سالانه صد زن زیبا را انتخاب می کند رتبه ششم خود را به گلشیفته فراهانی اختصاص داد.
در فهرست 2014 این سایت، نانا، عضو گروه آواز کره جنوبی به عنوان زیباترین زن معرفی شد. نام گلشیفته فراهانی نیز در این فهرست دیده می شود.
بهترین و خنده دارترین عکس های طنز با حال روز|بمب های واقعی خنده|
عکس های خیلی خنده دار و خوشمزه ای جدید.
سایرعکس های طنز خیلی خنده دار و با حال را در ادامه مطلب بیبینید
تازه از این حرف ها هم که بگذریم، محققان معتقدند بینی بزرگ باعث می شود از بعضی از بیماری ها و مشکلات سلامت دور بمانیم.
اکنون با ستاره های ایرانی و خارجی که بزرگ ترین دماغ ها را نسبت به سایر سوپراستارها دارند آشنا می شویم:
عکس جالب از یک دختر خیلی فشن!!
عکس خیلی جالب یک دختر خفن خارجی
جوکهای توپ شهریور 94
تو آفریقا یه قبیله اى هست نمیدونن طلاق چیه.!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اصن به این قرتى بازیا اعتقاد ندارن،،،
زن که پررو میشه میخورنش!!!
خلاص
سلامتیه اونایی که
.
.
.
.
.
به عشق دوچرخه و آتاری معدلشون بالا شد…
ولی براشون نخریدن
تو سایت هک شدهء اشلی مدیسون (سایت دوستیابی برای زن و مردهای متاهل) فقط دوازده هزار پروفایل از پنج و نیم میلیون پروفایل، واقعن زن بودن؛ بقیه احتمالا ایرانیهایی بودن که به امید کارت شارژ پروفایل فیک ساخته بودن!
امروز نمیدونستم چطوری به خانوادم بگم من زن میخاااام و دیگه بزرگ شدم...
.
.
.
.
.
.
پا شدم کولر و خاموش کردم
بابام اومد ماچم کرد گفت: حالا یه مرد شدی
وقته زن گرفتنته...
کلید اسرار: الگو گرفتن از پدر
چند روز دیگه..
ﺁﯾﺪﺍ ﺟﻮﺟﻮ <=== ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﯼ !!!
ﻧﮕﺎﺭ no pv <=== ﻣﺒﺼﺮ ﮐﻼﺱ !!!
ﻣﻬﺴﺎ ﺗﮏ ﭘَﺮ <=== ﺁﻧﺘﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ !!!
ﻧﺴﯿﻢ ﺧﻮﺷﺠﻠﻪ <=== ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﺎﺕ ﺭﺍﻫﺮﻭ !!!
ﺯﻫﺮﺍ ﺧﺎﺻﻪ <=== ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯﺧﻮﻧﻪ !!!
ﺷﺎﺩﯼ ﺩﺍﻓﯽ <=== ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺩﻋﺎﯼ ﻓﺮﺝ !!!
ﻧﮕﯿﻦ ﻣﻐﺮﻭﺭﻩ <=== ﻗﺎﺭﯾﻪ ﻗﺮﺁﻥ !!!
ﻣﻮﻧﺎ ﭘﺮﻧﺴﺲ ﺑﺎﺑﺎﻡ <=== ﺑﺎﻻﯼ ﺳَﮑّﻮﯼِ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺟﻬﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﺭﺯﺵ ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﯽ ...
=))))
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻋﻤﻢ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﭼﺎﭖ
ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﭼﯽ ......
.
.
.
.
.
.
.
ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺗﻮﻥ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟؟
برام اس ام اس اومده بورسیه امریکا در انتظار شماست !!!
.
.
.
.
.
به نظرتون برم یا بذارم مث سگ انتظار بکشن؟!
تو ایران
شما برو دره هرخونه ای که میخوای رو بزن،
بعد که پرسیدن کیه؟!!
بگو: منم!!
.
به احتمال 80 درصد در رو باز میکنن!!
جوک باحال شهریور 94
اخرش نفهمیدم مترادف کلمه مدیون دقیقا چیه؟
.
.
.
مشغولزومبه
مشغلزمه
مشقولظمبه
مشغلضمه
مشقول ظمه
مشقور زمده
مش غول زبده
مشغول زنده
مشغول ظلمه
مش غول زنده...
خدا شاهده اگه درستشو بدونی و نگی مش غول زمبه ای !
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻐﻠﯿﻤﻮﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺮ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ
اکبر ﺷُﺮﺗﯽ !
ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﻐﺎﺯﺷﻮ ﻋﻮﺽ کرد کتابفروشی زد
الان میگن کتابفروشی اکبر شُرتی
ﮔﻮﺷﯿﻮ ﺑﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﯽ sms ﺩﺍﺩﻩ
...
.
.
.
new masseg from Sanaz !!!
.
.
.
.
.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺳﺎﻧﺎﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺨﺎﻃﺒﯿﻦ؟ !
ﺑﺎﺯﺵ ﮐﺮﺩﻡ
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺳﻼﻡ ...
ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻠﻢ ...
ﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ
ﺍﻧﻘﺪ ﻭﺍﺱ ﻣﻦ ﺷﺎﺥ ﺷﺪﯼ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺎﻣﻮ ﻧﺨﻮﻧﺪﻩ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ! ؟ ! ؟ !
ﮐﻮﺭ ﺧﻮﻧﺪﯼ ...
ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ ! ؟ ! ؟
[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...]
جوک باحال شهریور 94
اخرش نفهمیدم مترادف کلمه مدیون دقیقا چیه؟
.
.
.
مشغولزومبه
مشغلزمه
مشقولظمبه
مشغلضمه
مشقول ظمه
مشقور زمده
مش غول زبده
مشغول زنده
مشغول ظلمه
مش غول زنده...
خدا شاهده اگه درستشو بدونی و نگی مش غول زمبه ای !
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻐﻠﯿﻤﻮﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺮ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺍﺷﺖ
ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ
اکبر ﺷُﺮﺗﯽ !
ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻣﻐﺎﺯﺷﻮ ﻋﻮﺽ کرد کتابفروشی زد
الان میگن کتابفروشی اکبر شُرتی
ﮔﻮﺷﯿﻮ ﺑﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﯽ sms ﺩﺍﺩﻩ
...
.
.
.
new masseg from Sanaz !!!
.
.
.
.
.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺳﺎﻧﺎﺯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﺨﺎﻃﺒﯿﻦ؟ !
ﺑﺎﺯﺵ ﮐﺮﺩﻡ
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺳﻼﻡ ...
ﻣﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻠﻢ ...
ﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ
ﺍﻧﻘﺪ ﻭﺍﺱ ﻣﻦ ﺷﺎﺥ ﺷﺪﯼ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺎﻣﻮ ﻧﺨﻮﻧﺪﻩ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ! ؟ ! ؟ !
ﮐﻮﺭ ﺧﻮﻧﺪﯼ ...
ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ ! ؟ ! ؟
[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید ...]
هر چیزی زیادیش دل رو میزنه ، زیاد دوستت داشتم …
هروقت حرف دلمو زدم ، دلتو زدم !
عشق رو نمیشه با یه شاخه گل مقایسه کرد ولی میشه عشق رو با یه شاخه گل اثبات کرد
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد/ عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد / دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
تقدیم به چشمی که اشکش منم .تقدیم به اشکی که غمش منم . تقدیم به شمعی که پروانه اش منم تقدیم به گلزاری که گلش تویی ...و تقدیم به عشقی که که عاشقش منم
واسه مشق شبت 100 بار بنویس اونی که یادش نمی کنی به یادته
اگه تو کوچه پس کوچه های قلبم گم شدی،دنبال هیچ کس نباش تا بهت آدرس بده، چون فقط تو اونجا هستی
کفشهایم که جفت میشود،دلم هوای رفتن میکند،من بیقرار تو میشوم،بی آنکه فکرکنم،آیا تو دلتنگ من هستی یا نه؟
ـــــــــــــ ¤¤¤ زیبا رنگ ِزندگانی ¤¤¤ــــــــــــ
چه زیبا رنگِ سبز ِزندگانی ست
چو پر شور از شراری جاودانی ست
مرا هر دم بَرد در خیل رویا
مرا با زندگی راز نهانی ست
دراین زیباچه ی رویای دهر
تو گوئی چهره از شورِ جوانی ست
نمی بینی چروکی را بصورت
دراین چهری, که درآن صد معانی ست
به زیبا منظر مغرور دنیا
تلاش« زیستن»در هر زمانی ست
مرا در ,لحظه ها, جان میدهد او
«صدای زندگی» چون یار جانی ست
درآن دم کز سر شوقی روانم
پر پرواز قلبم آسمانی ست
مرادم دروصال آرزوهاست
اگرچه راه« رفتن »بی نشانی ست
رَوم اما بدنبال خیالم
چو عمر« آدمی» کُوتاه وُ فانی ست
مُرادم , قلّه ها دراوج پرواز
هدف در اوج پرواز جهانی است
¤¤¤ فرزانه شیدا/اُسلُو /نروژ -1388¤¤¤
واینک بر سکوهای خیال
درنیمه راهِ پلکانِ عشق وآرزو
که تا عمق قلب آسمان
به قصر طلائی محبت
راه میبرد،ایستاده ام...
گوئی پله های طی شده
در گامهای خیال من...
در وسعت بلندای زندگیم
اگرچه در آخرین گامهای ؛ بودن؛ ...
جز گام برداشتنی
درسودا نبوده است...
...
وتا مرز آخرین پله های عشق
راهی ست بسیار...
انتهای راه چه خواهد بود؟
چه کسی ایستاده در گام آخر رفتن
در نقطه ی رسیدن...
درخط پایان جستجوهای عاشقانه ام
انتظارم را میکشد؟
تو یا خدای عشق؟
هرچند که تو
خود خدای عشق منی
وخداوند عشق، ناجی من!
یکشنبه 22 آذر 1388
فرزانه شیدا
ترسم من از" مرگ " نیست
من ازاین میترسم که اگه من بمیرم
کی میخواد ترو اینجوری دوست داشته باشه
که من دوستت دارم
ترجمه از : فرزانه شیدا
آغوش
ترا بادل صدا کردم به سردی ها به خاموشی
خداوندا چه غمگینم به دنیای فراموشی
نمیپرسد کسی هرگز درون سینه ات چون شد
غم عشقی کشم در دل غمی بر سینه ودوشی
هزاران شعله ی دردم هزاران آتش اندوه
کجا پیدا کنم دستت , گشایم برتو آغوشی؟
سروده ی : فرزانه شیدا
اشعار فرزانه شیدا ،در کتاب:
بعُد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ
به قلم فرزانه شیدا
/a>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>http://b4armannameh.blogspot.com>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>>/>بخش اول
_______* موج دریا: ______
چو دریائی که خاموش است وآرام
خموش و ساکت و اُفـتاده مـوجم
نه طــوفانی ز خـشمم در بگیرد
نه موج ِ خـشم من آید به اوجـم
به نـرمی همـچو دریای خـموشم
که از تن خستگی ها ، بی خروشم
نه مــوج خــشم من، آید به سـاحل
نه لــرزد ، قایقـی بر روی دوشـم
"هــمان دریا بود آرام و خـاموش
که* عمُـقی* بیشتر دارد درونــش
و گر خـاموشی ا ش گـیرد درازا
سـکوتی نیست بر خــشم وجنونش!
که گـر خـشمی بگیرد ... ناگــهانی
ز بهُــت سینه بر جـایـت بمانی
چنان غــُرّنده وبی تاب ووحشی ست
" که نـتوانی زاو ، خشـمش برانـی"!
*مــن آن دریـای آرام و خـموشم
که در دل ، شــیون و فـریاد دارم
اگر چنـدی سـکوتی برگزیـدم
بدنبـال خــودم , بیــداد دارم*
به پشــتم ، قایقی از رنج واندوه
شـناور بوده با، پاروی تقــدیر
کــنم ویـرانه ، روزی قایـقم را
رهانـم سینه را از قـید زنجـیر
که من آخر ز کـین , این سکوتم
به موج خشم خود دیوانه گردم
به آشـوبی برون ریزم غم خویش
زخــشمم باهــمه , بیـگانه گردم
در آندم کس حریف قلب من نیست
که طوفانم ، هیاهوئی ، ز درد است
ز بغص و کینه و افسردگی هاست
زقلبی مانده در دنیای سرد است
____ ۱۳۶۱دی جمعه فرزانه شیدا ـــــــــــ
¤
____ دایره سرنوشت:____
در سیاهی های غم گم گشته ام
در جهان آواره ای سرگشته ام
هرچه پیمودم , ره این زندگی
باز هم برجای خود برگشته ام!
سرنوشتم , دایره وار است ومن
از همه تکرارها , پُر گشته ام
چون رهیدم از دَر تقدیر شُوم
با غم وغصه برابر گشته ام
بسکه بودم با غم وغصه شریک
دردرون همچون سماور گشته ام
از یگانه بودن و بی یاوری
عاقبت با "غصه " یاور گشته ام!
ره ندارم بیش از این در زندگی؟!
یا که من فرزانه ای سرگشته ام ؟!
جمعه 12 فروردین 1362 ف.شیدا
یاد کن
دمی از رفیقان خود یاد کن
تو دل خستگان را کمی شاد کن
تو بنشین به پای سخنهای دوست
زآنچه شنیدی تو فریاد کن دمی با دل خسته ام یار باش
به درد دل من , تو غمخوار باش
دمی بشنو از درد و ا ندوه یار
بیادم شبی را , تو بیدار باششبی بر دل زار و افسرده ام
نظر کن! ببین! از چه آزرده ام
که دل گوید از: خنجر یار ودوست
چه زخم عمیقی که من خورده ام!و زآن پس تو اشک ِ دلم پاک کن
تن ُمرده ام را ، تو در خاک کن
وگر بین مَردم ، دلی شد فنا
تو یادی ز این ، قلب غمناک کن
ـــــــــــ 10/10/1361 ف.شیدا ــــــــــــ
¤
فریاد
دلا فریاد کن فریاد.... فریاد
بگو : ای مردمان بیُهده شاد
چرا آخر بدینسا ن شادمانید
ز پیرامون ِ خود غافل نمانیدهمه دنیا بدست گرگ و روباه
همه دنبال ثروت , مکنت وجاه!
دگر "انسان" کلام پرطنین نیست
مگر "انسان" غرور این زمین نیست؟!
دلی سنگی، دلی فولادی وسخت
دل پاک وخدائی ، ازمیان رفت!
همه حا ّسد همه دشمن به کف دام
بروی هر یکی "انسان " بوّد نام
!!خدایا بنده ات ظاهر پسند است
بدستش قفل وزنجیر وکمند است
اسیرت می کند , با قفل و زنجیر
چو آبی می کند روح ِتو تبخیر خدایا ! بنده ات ظاهر فریب است
برویش نام انسانی غریب است!!
یگانه مظهر درد و سیاهی ست
چو تصویری که ترسیم تباهی ستتو یاری کن , که نامردی, بمیرد
که "انسان" نام ِ* انسانی بگیرد
بنام آدمی... بر او ببخشا
خداوندا ... گناهِ ، آدمی را!!
رها کن سینه ی انسان ز تزویر
ز روح آدمی , زشتی ، تو برگیر
که دنیا بی تو دنیای زوال است
فقط جنگ وُ تباهی وجدال است! به عرش تو ، نگاه ودیده ی ماست
بنام آن خـــداوندی که یکــتا ست
ببخـــشا بر دل انسان رهائی
مـبادا مهر خود ، از ما زُدائـی!خـــدایا ... این جهان ، آباد گردان
دل ِ این مردمان را ، شـاد گردان .سیزدهم شهریور 1361 ف.شیدا
¤¤¤
" همیشه بخاطر داشته باش که در جائی *سکوت* بهترین جواب هاست"
:*سکوت*
اگر ساکت همی ماندم , به تندیت از آن آغاز
مَپنداری زبانم نیست , که لبهایم نکردم باز
بخود گفتم خموش ایدل , سکوتت بّه ز هر پاسخ
سگی گر میگزد پایت...توهم گیری زپایش گاز؟!!!
ــــــــــــــ 1363 / ف.شیدا ـــــــــــ
پر پرواز*در سینه ی من ناله به فریاد رسیده
اشکی دگر از دیده ی غمدیده چکیده
هر خنده به قلبم به غم وغصه در آمیخت
اندوه بسی را دل افسرده کشیده
هرروز مرا صد گذر از شهر هیاهوست
این قلب غمین جز همه آشوب چه دیده؟!جان وتن وروحم همه آزرده ز اینجاست
از شدت غم دل به یکی گوشه خزیده
دردیده ی من هرطرفی مثل قفس شد
حتی نفس راحت ازاین سینه بریدهباید که گریزی زد و زین شهر برون رفت
کاین دل به هوای دگری باز طپیده
بی تاب دلم نابگهان بال وپری یافت
باید که شود زین قفس تنگ رهیده* کی مرغ ز پرواز حذر کرد وقدم زد؟؟!!
آن مرغ که *داند* ره پرواز *پریده!*
مرغ دل ما هم نتواند که نشیند
بر این دل من لحظه ی * پرواز رسیدهمرغ دل ما هم زتو بگذشت وگذر کرد
آری بدلم *لحظه ی پرواز* رسیده
بامن تومگو قصه زعشقی که دروغ است
مرغ دل ما بس بوّدش هرچه شنیده!!!
___سه شنبه 6 خردادماه 1365 ف.شیداـــــــــ
ـــــــــــ حسرت ــــــــــ:
گذارم نام خود یکباره ؛حسرت؛
که شاید آورم ؛غم ؛ را به غیرت
زحرمان گر بخود نامش گذارم
نباید "غم " شود حیران ز حیرت!
چنان آورده غم بر روزگارم
که دیگر روز وشب برخود ندارم
چنان امید من درهم شکسته
که در* نومیدی خود درحصارم
ز دنیاوجهان حیرانم ومات
براین "بازندگی" هیهات ..هیهات!
که ناگه آنچنان روزم سیه شد
که منهم خود شدم جزئی ز امواّت!
گرفته آرزویم با جسارت
کمی ته مانده را غم کرده غارت!!
چنان روح ودلم در هم شکسته
که دل افتاده در رنج ومراّرت!
ولی نه....
ولی نه ! ازچه من از پا درافتم؟چرا از عزم خود اینگونه گفتم؟
بباید دل شود همچون نهالی
*که گوئی از دل *سنگی شکُفتم!*بباید زنده باشم , پا بگیرم
نصیب خود زاین دنیا بگیرم!
نباید تن دهم , بر ناامیدی
نباید دیده از , فردا بگیرمهنوزم در جهانم "زنده هستم"
هنوز از زندگی آکنده هستم!
به قلبی پر طپش در سینه _*"هـستـم
"!"چنین" باید شدن در زندگانی
که بتوانی دراین دنیا بمانی!
به شوقی زیستن راه امید است
"چنین " سرشاری از شور و جوانی
ـــــــــ اول بهمن 1362 شنبه ف.شیداــــ
[b]
.
آه ای عشق چرا تنهائی___ چه شد ؟؟؟؟ ____
شب به شب غرق سوالم با دل لبریز درد
آتش اندوه را بیرون دهم با آه سرد
سینه ام سوزد اگر آه ًغمین ماند بدل
با همه افسردگی های دلم ، باید چه کرد؟!
سر زنومیدی گذارم سجده گون بر روی خاک
پرسم ازدنیا ""چه شدآن مهربان دلهای پاک؟!""
پرسش دل تا سحر ، تکرار میگردد مدام
پرسشی از قلب و عمق سینه ای ، اندوهناک!
مهربانی کو ؟ وفا کو ؟ عشق کو ؟ دلدار کو؟
سینه ا ی بر بی کسی ها ی دلی، غمخوار کو؟!
پُر طپش قلبی برای عشق ورزیدن چه شد؟!
یک نگاه عاشقً غمگین، به شب بیدارکو؟!
آنگهم از یأس ونومیدی کشم آه از درون
آه فریاد من غمگین بّود از قلب خون
گویم آخر مهر مُرده ، دلبر و دلدار نیز
قلب من بس کن! دگرچرخی مزن گرد جنون!!!
هرنگاهی بر جمالی خیره میگردد چنان
گوئیا عشق ومحبت را فقط جوید در آن
لیکن این دیده پراز نیرنگ وتزویر وریاست
معنی دیگر ندارد جان من ! ، اینرا بدان!!!
گر عروسک بودی ودرسینه ات قلبی نبود
گر فضائی پُر نمیشد از تن وجان و وجود
شاید آنگه میشدی همرنگ دیگر مردمان
از همه بی مهری دنیا ترا دردی نبود!!
ای دریغ ...
ای دریغ از زندگی زیراچو آن رنگین کمان
رنگها دارد ولی از آن دورنگی ها فغان!!
بسکه دیدم از همه نامردی و نامردمی
زین پس از مهر و محبت هم نمیگیرم نشان
سروده فرزانه شیدا ۱۳۶۲ مردادماه
¤
____ " قفس " ____
آشــنا گر بدلــم هــست بـسی آشــنا
, با " دل من" نیــست , کــسی
می کــشم ازهمه سو رنج و عـذاب
یاوری نیــست به فریاد رســیآرزو از چه کــنم عـــمر دراز
خــسته ام من دگــر از تک نفـسی
به چه شـوقی بگــشایم پرو بال ؟
که جهان بوده مــرا چون قــفسی
_____ از فرزانه شیدا_____
زندگینامه دکتر قیصر امین پور سبز خوشا چون سروها استادنی سبز خوشا چون گل به فصلی، مردنی سرخ *** **** **** خوشا هر باغ را بارانی از سبز برای هر دریچه سهمی از نور
خوشا چون برگها افتادنی سبز
خوشا در فصل دیگر زادنی سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
لب هر پنجره گلدانی از سبز
دکتر امینپور در دوم اردیبهشت ماه ۱۳۳۸ در گتوند دزفول به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دزفول ادامه داد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
قیصر امینپور، در سال ۶۳ بار دیگر و این بار در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایاننامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعى کدکنی با عنوان «سنت و نوآورى در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایاننامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال ۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امینپور در سال ۸۲ بهعنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد.
وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .
در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شد و از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد.
در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.
در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مىآید که شاعر در این منظومه 28 صفحهاى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مىگیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان «گزیده دو دفتر شعر» از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مىشود .
"آینه هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امینپور را بازتاب مىدهد؛ در این مرحله امینپور به درک روشنترى از شعر و ادبیات مىرسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشهاى مىدهد که در ساختارى نو عرضه مىشود. آینه هاى ناگهان، امینپور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مىکند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مىشود.
در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امینپور با عنوان "آینه هاى ناگهان 2"منتشر مىشود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتابهاى درسى به عنوان نمونه هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مىآید.
در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه هایى مىشود که زمزمه لبهاى پیر و جوان مىگردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امینپور نشان مىدهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما... به دست چاپ مىسپارد که در سال 78 به بازار مىآید.
"گلها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امینپور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپهاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبهرو شد.
دکتر قیصر امین پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد و ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کرد و به کارهاى پژوهشى مشغول بود.
ویژگی سخن قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر دفاع مقدس و کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست.
قیصر از دوران فعالیت خود در دوران دفاع مقدس،اش اشعار فراموش نشدنی بر جای گذاشته است که تعهدات قلبی شاعری دردمند،انقلابی و آرمانخواه کاملا در آن هویداست.
نگاههای اصیل،عمیق و انسانی او به مقولاتی چون فلسطین،انتظار و حضرت مهدی(عج)،شهادت و دفاع مقدس از جمله نگاههای نابی ست که نظیر آن را نزد کمتر شاعری میتوان یافت.از قیصر معمولا به عنوان شاعر متعادلی یاد میشود که حتی زیبایی کلام و نگاه هم در شعر او از افراط و تفریط به دور است.شعر قیصر یکی از معدود ردپاهایی ست که در جریان شعر امروز مسیر خود را گم نمی کنند.
از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر "به قول پرستو" و "مثل چشمه- مثل رود" آوازه خوبی دارند.
در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:
چرا مردم قفس را آفریدند؟ چرا پروانه را از شاخه چیدند؟
چرا پروازها را پر شکستند؟ چرا آوازها را سر بریدند؟
قالبهای مورد علاقه امین پور عبارتند ار:چهارپاره، غزل، دو بیتی، قالب نیمایی و مثنوی .
ویژگی های شعری
الف: مضمون بکر
هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد(مثل شاعران سبک هندی.( ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است؛ مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا،حضور لاله ها و لحظه شعر گفتن
ب: اندیشه های نو
یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند. قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت. در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.
ج: زبان امروزی
امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.
د: گوناگونی موضوعات
موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.
هـ: وزن
یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.
نمونه شعر
خلاصه خوبیها برای امام خمینی(ره)، از کتاب تنفس صبح:
لبخند تو خلاصه خوبیهاست لختی بخند خنده گل زیباست
پیشانیت تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست
در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی از پشت شیشه دل تو پیداست
فریاد تو تلاطم یک طوفان آرامشت تلاوت یک دریاست
با ما بدون فاصله صحبت کن ای آن که ارتفاع تو دور ازماست
قصیر امین پور، در حوزه شعر کودک و نوجوان نیز، نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)، به قول پرستو(1375)، تنفس صبح(1363)، در کوچه انقلاب (1363(.
شعر راز زندگی از کتاب به قول پرستو:
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
آثار
تنفس صبح
در کوچه آفتاب مثل چشمه ، مثل رود ظهر روز دهم
آینه های ناگهان
گلها همه آفتابگردانند
گزینه اشعار « مروارید »
بی بال پریدن
طوفان در پرانتز
به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان»
سنت و نو آوری در شعر معاصر
و....
قیصر امینپور شب گذشته هنگامی که بر اثر بیماری به بیمارستان دی تهران منتقل شده بود و تلاشهای پزشکان برای مداوای وی نتیجههای در برنداشت درگذشت. شنیدهها حاکی از آن است که امینپور بر اثر بیماری قلبی درگذشتهاست.
از وی در زمینههایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شده است که به آنها اشاره میکنیم: طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)، منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)، مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)، بیبال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰) و به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵).
از دیگر آثار قیصر امینپور، میتوان به مجموعه شعر «آینههای ناگهان» ۱۳۷۲، «گزینه اشعار» (۱۳۷۸، مروارید) و مجموعه شعر «گلها همــه آفتابگرداناند» (۱۳۸۰، مروارید) اشاره کرد.
وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماریهای مختلف رنج میبرد و در نهایت در دوشنبه هفتم مهر ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت.
غزل در پرده ی دیرسال...
¤¤¤ سکوت وسخن ¤¤¤
نه حتی درسکوت خاُمش غمگین
یکروز تنهائی
نه درآن واپیسن , بس لحظه های , بی نصیبی ,
درسکوتی سرد
نه در جائی که دل خاموش میگردد به نومیدی
نه آندم را که در نام « سخن » ناگه
فروبندی لبانت را
نمی بینی...نمی بینی زبانی درسخن
همسان وهمرنگ دل وامانده ای تنها
بگوید با تو از رویای هستی از « دم» و« فردا»!
نمی بینی که حتی هرسخن بر دل بیآویزد
چراغی درشب تار خیالی تلخ
که دران تیز میدانی
« سخن» محکوم خاموشی ست
«صدا» بر دار افکار دل نادان
فراوان میدهد در بی کسی ها جان!
نمیبینی که حتی با لب لبخند,
ودرصدواژه ی مهری
جوابی را نکُو از دیگری روزی بگیری
بادل خوشرنگ , که درآن خصم خاموشی
نباشد باز...!...
نمی بینی که دستان سخن
در یک قلم همواره میگرید
واشکِ خامه ی اندوه
میان دفتری, خاموش میگردد
...
ودر روز ی که نقش واژه را
بی تو, بخواند , چشم ِبدخواهی
چه ها در پشت سر, درنام تو
تفسیر میسازد
چه ها درنقد تو, بی مهر میگوید
چه سان نامردمیها را
زند رنگی به چشم دیدگان خسته وبی رنگ
که در «حق سخن » همواره نامردیست!
بباید گاه ساکت بود !
برای انکه در رسم شنیدن خصم خود دارد
برای آنکه در راه تفکر , کفر خود دارد!
سخن با اهل دل گفتن, روا باشد
اگر جای سخن را باتو بگذارند...
سخن اما بگوشی « کر »
نباید گفت
سخن با بسته پنداری نشآید گفت
سخن گفتن به دیواری,
بسی بهتر دهد برسینه آرامی
دلا !وقت سکوتت نیست
ولی «لطف سخن »را
درجهان دیگر نمی بینم
¤¤¤ سروده ی : فرزانه شیدا- 1388-اُسلو/نروژ¤¤¤
قـلب شـــــیدا
نـگاه گـرم و زیـبایـش دوچـشم مـست گیرایش
مـراازخود برون رانـد بـسوی عــشق اوخوانـد
گهی غـمگین نظر دوزد به قـلبم آتــش افـروزد
نگاهـش قصه ها دارد زآن صدها سـخن بارد
درآن لبــخند رویـائی به شوخی گه به شــیدائی
کلامی مـیشود تـکرا رکلامی مـانده دراسـرار
گهی برمن شود خـیره شود برقـلبء من چـیره
ولی قـلبم به خود داری ندارد با دلــش کاری
بـدل گویم مکن یـادش مزن درســینه فـریادش
زهـرعـشقی هـــراسانم زهـریـاری گـریزانم
کنون هم گرکمی شـادم بـوّد زآنـروزکه آزادم
نـدارم گـریـه و زاری به عـشقی درگرفـتاری
به خلوت شاد وخـشنودم که تـنها با خودم بـودم
به خلوت گوشه ای دارم درآ ن تــنهائیم یارم
ولی آن دیـدهء گـویا پریــشان مـیکند ما را
رهـی جـسته به پـندارم درونء خواب وبـیدارم
تو گوئی گـشته خواهانم که او را بـر دلـم خوانم
نــمیدانـد کـه غـمگـینم .. بهرعـشقی چه بـدبـینم
زهرعـشقی هــراسـان ... زهر یـاری گـریـزانم
نگاهــش با همه ایــنها شـده تـصویر قـلب مـا
رهـی دارد به رویـایـم به روزو صبح شـبهایم
شده درذهن من جاری دراین دنـیای تکراری
عجب ازچشم جادویش نگاهش خنده اش رویش
دل ما را چه شـیدا کرد خودش را دردلم جا کرد
من این فـرزانه ء عـاقل...چگونه بوده ام غافل؟؟!!
کنون با خود شوم صادق شـدم شــیدا شدم عاشـق
چه سان گویم که فرزانه شده یک قلب ء دیـوانه
دگردل را نـخواهم دید که اوازشاخه ما را چید؟!
کنون دیگر گـرفتارم اسـارت مــیشود کارم
منی که دل زکف دادم چه سان گـویم که آزادم
من آن فـرزانهء شـیدا شـدم عـاشق.. خـداوندا!!!
بـخوان یک فاتحه برما که شد این قـلب ما شـیدا
که شد این قـلب ما شـــــیدا .... که شد این قـلب ما شـــــیدا !!!!
1362 سوم اردیبهشت
بازنویسی ۱۳۸۶آبانماه
از: فـرزانه شــیدا
درکوچه باغ ترانه بلاگ اسکای:
http://fsheida4taraneh.blogsky.com
درکوچه باغ ترانه بلاگفا
http://fsheida4taraneh.blogfa.com
پرشیان بلاگ .دات. آر
آلبوم عکسهای اسکاندیناوی ف.شیدا
http://farzanehsheidaa.blogfa.com
گالری عکس: آلبوم عکس های منتخب ف .شیدا
عکس هائی از اسکاندیناوی ( نروژ- سوئد- دانمارک- فنلاند)
( دیوان شعر فــرزانه شــیدا : شیداترین )
( دیوان شعر فــرزانه شــیدا : آشــیانهء شعـــر):
با تقدیم سه شاخه گل رز به رسم ء هــمیشه شــــیدائی
... و فــارسی شکــر است ...
یادت نره:
گفتار نیگ پندارنیگ کردار نیک
خواستم دلی زغـم رها کنم ، که نـشد
دل را ،به باده ومّی مبتلا کنم ، که نـشد
عمری گذشت بر سرِ (امـید ِ روزگار*)
بلکه مختصری, دوری از بلا کنم ,که نـشد!
گفتم حریم درد ،خانه ی دیرینِ دل که نیست!
دل را به پای * فراری* جدا کنم که نـشد!
دیروز و روزها ، قصه غم گفته ام بـسی
امروز آمدم بلکه دمی هم صفا کنم. که نـشد!!
جز حرف مهر و وفا هیچکس* ز دل نگفت
درمانده ام به چه باید ،وفا کنم ، که نـشد؟!!
شاید حریم محـبت ،جایگاه بی کسی ست
من آمـدم ،دل ِ خویش ،رسـوا کنم که نـشد!
یارا حـدیث عـشق ،صحبت ویرانی من است
های !!!... آمدم دل خویش ، (شـیدا *)کنم که نشد!!!!
فرزانه شیدا
دوشنبه 13 مهر 1388 ف . شیدا
وقتی که ملائک میگریند ....
ابرهای می بارند
؛ سخاوت؛ را
از کدامین دل
باید آموخت
دل ابر یا دل ملائک؟
یا سر زمینی که در آن
خدایان مرده اند
دلها دراسارتند
دستها در زنجیر ناتوانی ها
حتی برای دعا
باز نمیشود
آنگاه گریستن ها ... از چشمان انسان
چرا سخاوتی نیست
از چشمه های دلی
که بی شک
خون آلوده ی اندوه آدمی ست
___ فرزانه شیدا____
جمعه، 24 اردیبهشت 1389
۱۴ مای 2010
دلی برای گذشتن
واسه هر گذشتنى، یه دل میخواد
که واسه گذشتنا ، یارى بده
پاى شادى ومحبت بشینه
به دلاى خسته دلدارى بده
امیدم ، اینه که ، امیداى تو
برسه به انتهای خوبیاش
باز بیاد دوباره( راهای امید)
شادیم راهی بشه بیاد باهاش
ف.شیدا
خوانده درکلام
چون سخن از دل برآمد
لاجرم بردل نشسته
منکه خواندم درکلامت
قلب غمگینت شکسته!
ف.شیدا
ترانه (نقاشی امید)
وقتی که تصویر عمری در گذر
توی چشم زندگیم تازه میشه
وقتی که امید ِ باز ، دیدن تو
توِدلم رنجی بی اندازه میشه
باخودم میگم که دنیا مال ماست!
یه روزی واسه دل دیونه مون
واسه شیدائی ِعاشقانه ها
شادیم میاد یه سر ،به خونه مون
توی تصویر امید زندگی
قلم شادیارو برمیدارم
رنگ سرخ وزرد وآبی رو با سبز
روی تابلوی محبت میزارم
میکشم یه باغ زیبای بهار
که همش پراز گل وکبوتره
میکشم قاصدکی توی هواش
باپرنده ای که اروم میپره
میکشم تونقش تابلوی امید
عاشقی رو توی برگ گل سرخ
روی گلبرگای اون دل میکشم
که به این عاشقیا هم ، بده ( رخ*) ...چهره
نه دیگه حتی یه تیکه ابر غم
توی آسمون این نقاشی نیست
همه چی حرف وصال عاشقه
حرفی هم ازاینکه تو نباشی نیست!!
سروده ی : فرزانه شیدا
یکشنبه 10 آبان 1388 - اسلو / نروژ
نگاهی باز
بخود گفتم, دمادم لحظه در لحظه:
نگاهی باز باید ... سایبان خستگی های دلم باشد
وگوید با دلم سوگند گرم بودنی با عشق
نگاهی باز باید تیره گی های دلم را روشنی بخشد
و یکبار دگر از رویش سبز اهورائی بگوید باز
دلی باید توان و قدرتش باشد
که آتش را
بنام زندگی همواره روشن کرده
قلبم را بسوزاند
نه اما ازسر اندوه
که تنها از سر گرمای عشقی گرم وجاویدان!!!
نگاهی باز باید , سایبان خستگی های دلم باشد
و دیدم ناگهان من , دیدگانی گرم وسوزان را
و دل بستم تمام زندگی, بر او
و شبهایم چه گرم و وه چه نورانی
تمام آتش این زندگانی را به قلبم داد
کنون میسوزم از آن شعله هردم
به هر روز وشبی همواره پی در پی
ودل میگویدم :خود بوده ای آخر
که آتش را دمادم یاد میکردی
کنون بامن بسوز وباز هم در شعله آتش
به فریاد دلت فرمان بده :« ای دل»
بسوز و بازهم خاموش دنیا باشبسوز و بازهم اشک دل ودیده ز چشمانت بگیر و باز هم
با خود بگو هردم : زپا هرگز نمی افتمولی افسوس....
ولی افسوس
در این شعله ها دیگرتوانی نیست
رهایم کن مرا آخر که تا گریم بسوز عشق خود
همواره بی پروا
رهایم کن
که فریادی زنم از عمق این سینه
رهایم کن که من تنها فقط یک موج فریادم
فقط یک سینه پر اشکم
فقط یک قلب تنهایم
رهایم کن ...رهایم کن!!!!
شعر ی از: فرزانه شیدا/ ف..شیدا
بُعد سوم آرمان نامه به قلم فرزانه شیدا
http://javedane-ha.blogspot.com/2009/10/blog-post_5837.html
سایت:جاودانه ها: سخنان مشاهیرو بزرگان جهان به مدیریت آقای استاد امیر همدانی
کتب واشعار فرزانه شیدا
پاسخ های ارد بزرگ به پرسش هایی پیرامون آزادی :
تنها کسانی در راه آزادی گام بر می دارند که خواسته های فردی خویش گذشته اند .
پایگاه گفتگوی ایران وغرب
http://iran.forum2u.org/aoi-in-ao-a-aeunice-cni-eon-e-i-cincae-une-t141.html
سخنان بزرگان جملات حکیمانه
http://bufsystem.persianblog.ir/post/179
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 210
بازدید هفته : 449
بازدید ماه : 3666
بازدید کل : 304971
تعداد مطالب : 828
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1
<-PollItems->
|
||